gl/l (1078)

شیوه‌هاى اصلی تحقیق

پرسشنامه

عوامل اخلالگری (آثار ناشی از پرسشگر)

مشاهده

تجربه

سایر شیوه های تحقیق

پرسشنامه

در درون جامعه‌شناسى ـ و شاید و استثناء مکتب تعامل‌گرائى نمادى ـ پرسشنامه مى‌تواند رایج‌ترین تکنیک تحقیق کاربردى باشد. در این مورد نیز باید به منابع مطالعاتى تخصصى اشاره کرد (از جمله آنگر ـ Anger، ۱۹۶۹؛ فیلیپس ـ Phillips، ۱۹۷۰؛ شویش ، ۱۹۷۳؛ هولم Holm ـ ؛ ۱۹۷۹ ـ ۱۹۷۵)؛ ما مى‌توانیم در این رابطه فقط ملاحظاتى چند براى جهت‌گیرى‌هاى نخستین داشته باشیم.

ابتدا تفکیک چند مطلب لازم مى‌نماید. از لحاظ محتواى پرسشنامه اغلب بین پرسش‌هاى‌ واقعى (مثلاً مربوط به سن، گذاران زندگی) و پرسش‌هاى مربوط به عقاید (مثلاً در مورد سیاستمداران یا نوعى کالا) تفاوت وجود دارد. تا آنجا که پرسش‌ها مربوط به باورها است، باز با کلیه مسائل نظرى و روش سنجش برداشت‌ها و اهمیت این برداشت‌ها براى رفتار واقعى مواجهیم (مثلاً رفتار انتخاب کنندگان، رفتار خریداران). بر این اساس آنچه در اینجا تحت عنوان ”آموزش پرسش‌ها“ عنوان شده، نقطه عطف نظرى‌اش را در تحقیق برداشت‌ها و همچنین در تحلیل اهمیت ”زبان“ به منزله ”محور اصلی“ فرآیندهاى ارتباطی، مى‌یابد.

براساس شکل پرسش‌گرى مى‌توان بین پرسش‌هاى شفاهى و کتبى فرق گذاشت. در مورد پرسش‌هاى کتبى مسائل نظارت خاصى مطرح مى‌شود، به‌علاوه پرسش‌هاى مجدد و تکمیلى (Rücklaudquote) مى‌تواند نتایج لازم را براى طرح برخى مسائل، از شکل اصلى خارج سازد. یکى از اشکال مهم پرسشگری، شیوه پرسش از طریق تلفن است که وقتى به‌کار برده مى‌شود که تسریع در رسیدن به نتایج، مورد نظر باشد.

برحسب بسامد، در مورد پرسشگرى یک‌باره یا چندباره تفاوت قائل مى‌شویم. گاه‌گاهى هم تحلیل‌هاى مقطعى و عرضى و یا طولى (Querschnitt) مطرح مى‌شود. در تحقیقات مبتنى بر مقاطع طولى جریانات و فرآیندهاى گسترش مورد آزمون قرار مى‌گیرند. به این ترتیب مثلاً نوع پرسش‌هاى مشابه در طى چند سال ”یا چند ماه“ دوباره در بین گروهى از افراد مشخص ارائه مى‌شود (فى‌المثل: تحول در برداشت‌هاى نسل جوان در مورد کار طى سال‌هاى ۱۹۷۰ ـ ۱۹۸۰) یا به همین گروه (مثلاً: تغییرات در برداشت‌هاى سیاسى آنان در تحقیق طولى وسیله طى نیم‌سال‌هاى متعدد). شکل فوق‌العاده و خاص تحقیق طولى وسیله پرسشگرى پانل (Panel) است: در اینجا محفل خاصى از افراد به‌طور منظم و مکرر درباره موضوع واحد (مثلاً شیوه مصرف) مورد پرسش قرار مى‌گیرند.

برحسب شیوه مصاحبه‌اى مى‌توان بین مصاحبه گروهى تفاوت قائل شد. در پرسشگرى گروهى اغلب مسئله تأثیرات یا اختلالات متقابل پیش مى‌آید. همچنین بیشتر اوقات یک یا چندین عقیده رهبرى کننده در گروه تبلور مى‌یابد که به نمایندگى از گروه جواب مى‌دهند. براى برخى از پرسشنامه‌ها ـ فى‌المثل تحقیق درباره فرآیندهاى گروهى ـ این آثار و نتایج متقابل به منزله عوامل اخلالگر شناخته نمى‌شوند، بلکه خود به منزله موضوع تحقیق اصلى به حساب مى‌آیند. در مقوله مصاحبه گروهى نیز مى‌توان تکنیک گفتگوى گروهى را مورد تأکید قرار داد که اغلب در خدمت کسب پیشنهادهاى اصلاحى یا اکتشاف عقیده واحد به‌کار مى‌رود.

برحسب درجه‌بندى ساختاری، پرسش‌هاى تهیه شده به‌صورت باز و بسته را از هم تمیز مى‌دهیم. در مورد پرسش‌هاى بسته مسئله اصلى عبارت است از ساختار حاکم بر محیط پرسش‌هاوئى که آنها را محدود مى‌کند، یعنى آنچه به‌طور کلى به ‌منزله نتیجه ممکن به نظر مى‌آید. پرسش‌هاى باز را اغلب به زحمت مى‌توان مورد ارزیابى قرار داد، اما با وجود این بیشتر از آنچه قبلاً به‌طور تلویحى مطرح شده، امکانات جوابگوئى را فراهم مى‌آورند. شکل فوق‌العاده پرسشگرى تکنیک پرسش‌هاى غیرمستقیم است که در آن جواب‌ها به‌طور مستقیم هدف قرار گرفته نمى‌شوند، بلکه از طریق راه‌هاى انحرافى طراحى شده به‌دست مى‌آیند. این نوع روش‌هاى طراحى شده نمونه‌ گویائى هستند براى آنچه از آنها به‌عنوان گفتگوى عمیق (مصاحبه‌هاى ژرفانگر) یاد مى‌کنند که در این نوع مصاحبه‌ها و پرسش‌گرى‌ها، از طریق پرسش‌هاى زیاد و بررسى دقیق عواطف، احساسات، انگیزه‌ها، اشکال گوناگون مشاهدات و غیره … به کشف قضایا مى‌پردازند که در شیوه‌هاى سطحى و ساختارى اکثراً به‌دست نمى‌آیند. با وجود این، طول این نوع مصاحبه‌ها به هیچ‌وجه معیارى براى کیفیت محتواى مصاحبه به شمار نمى‌آید: هر چه مطالعه وسیع‌تر باشد، به همان نسبت سهم احکام غیرمهم بیشتر بوده و به همراه آن اشکالات ارزشیابى نتایج، زیادتر خواهد بود. به این ترتیب این چنین شیوه‌هائى به‌ویژه براى مرحله اکتشافى بیشتر مناسب هستند؛ به‌طورى که نقش‌هاى عبور دهند مورد تأکید قرار مى‌گیرند و این موضوعى است که در روش‌هاى غیرساختارى فرآیند تحقیق، نقش بازى مى‌کنند و در نتیجه اهمیت بیان فرضى‌هاى کاری، کم و بیش تقلیل مى‌یابد.

فرآیند پرسشگرى یک وضعیت تعامل (Interaktionssituation) است و از این رو این شیوه به منزله جایگاه وقوع خطاها و عوامل اخلالگرى به شمار مى‌آید که به‌علت تحقیق تعاملى به چنین خطاها و عوامل اخلالگر واقفیم. فى‌المثل نفوذ انتظارات خاص، دریافت‌هاى اجتماعی، فرضیات ساده‌لوحانه درباره هدف‌هاى پرسش‌گری، هدایت آگاهانه یا غیرآگاهانه اشتباهات ارتباطى گروهى و غیره. در اینجا عموماً از واکنش مشکوک و تردیدآمیز سخن گفته مى‌شود. موضوع اینجا است که فرد پرسش شونده نه فقط در برابر پرسش‌ها بلکه در برابر عوامل متعدد دیگر نیز در وضعیت تحقیق، از خود عکس‌العمل نشان مى‌دهد. از اینجا است که آثار گمراه کننده یا ناشى از پرسش کننده (به‌منزله آثار مصاحبه کننده) و یا پرسش شونده (به منزله آثار پرسش و مصاحبه شونده) مطرح مى‌شوند. در این بین بحث و گفتگوهاى روشى و روشمند جدال مکتبى بین طرفداران کاربرد ابزار یا ابزارگرایان (Instrumentalisten) و تعامل گرایان (Interaktionisten) به‌وجود مى‌آید که دستهٔ اخیر آثار یاد شده تعاملى را به هیچ‌وجه به منزله عواملى اخلالگر تلقى نمى‌کنند و لذا کوشش‌هائى را که در صدد محو کردن آثار این تعامل هستند، بى‌فایده و حتى غیرمطلوب توجیه مى‌کنند. با وجود این به‌ندرت ممکن خواهد بود که داده‌هاى ناشى از پرسش‌هاى بازتابى موکّد (Hochreaktiv) در یکجا به‌طور انبوه روى هم انبار شوند.

عوامل اخلالگرى (آثار ناشى از پرسشگر)

از جمله آثار ناشى از پرسشگر یا به اصطلاح آثار مصاحبه کننده عوامل اخلالگرى است که آگاهانه یا ناآگاهانه، عامداً یا بدون عمد شیوه‌هاى رفتار مصاحبه کننده را تحت تأثیر قرار مى‌دهند. یکى از رایج‌ترین این موارد آن است که پرسش‌کننده پاسخ را به پرسش شونده به نحوى القاء و نزدیک کند و به قول عوام ”پاسخ‌ها را در دهان او بگذارد ـ اغلب این نوع پرسش‌ها نوعى سوق دادن (Drift) تلقى مى‌شود که در انگلیسى از آن با عبارت ”پرسش راهنما ـ Leading Question“یاد مى‌کنند). پرسشگر نیز مى‌تواند نمونه خاصى از جواب‌ها را مورد تأکید قرار دهد بدین معنا که او پاسخ‌هائى را با نشان دادن چهره حسن نیت و خیرخواهانه (شفاهى یا با تکان دادن سر) و پاسخ‌هائى را با چین و چروک پیشانى یا نوعى سر تکان دادن تأیید و تکذیب کند؛ بنابراین مصاحبه کننده‌اى مطلوب مى‌باشد که به هیچ‌وجه انگیزه‌اى در انحراف روش تحقیق ایجاد نکند تا جریان و نتایج پرسشگرى را تحت‌تأثیر قرار دهد و خلاصه طورى عمل نکند که نوعى انتظارات در پرسش شونده ایجاد شود.

به‌عنوان آثار ناشى از پرسش شونده آن دسته عوامل اخلالگر خاطر نشان مى‌شوند که برعهده پرسش شونده است. اینها از جمله عبارتند از: ”اراده یا فقدان اراده که رضایت خاطر مصاحبه کننده را فراهم مى‌کند؛ یعنى باعث بروز درجات متقاوتى از هماهنگى یا مقاومت در وضع پرسشگرى مى‌شود. علاوه بر آن مسئله فراتر از توان پاسخ دادن (Überfeagt-Seins) پیش مى‌آید که این امر ممکن است ریشه‌هاى متعددى داشته باشد از جمله:

۱. پرسش شونده پرسش را نمى‌فهمد یا آن را بد مى‌فهمد.

۲. پرسش شونده با وضع فرضیه‌اى مواجه مى‌شود، به‌طورى که نخست مى‌باید خودش را از لحاظ معرفتى آماده سازد.

۳. پرسش‌ شونده باید درباره نتایج آینده کار خود داورى‌هائى بکند که او را در وضعیت کنونى گفتگوهاى خود بسیار تحت‌فشار قرار مى‌دهد.

۴. مصاحبه شونده باید در مورد جریان رفتارى خاص اطلاعاتى ارائه دهد (مثلاً در مورد جریان روز سه‌شنبه گذشته).

۵. فرد آزمایش شونده باید درباره دلایل معین حرکت و عمل خود اطلاعاتى بدهد (یعنى درباره انگیزه کار خود) که خود او شاید کمى بر آن واقف باشد.

این نوع پرسش‌ها (یا به تعبیر لازارسفلد ـ "The Art Of Asking Why") در واقع هسته مسائل و در عین‌حال حدود نهائى تکنیک پرسشگرى است. انگیزه‌هاى آگاهانه اغلب براى پرسش‌شونده کم و بیش بدیهى و روشن است، اما پاسخ‌هاى غلط او از فریب یا اغواى آگاهانه (از شبه‌انگیزه‌ها) ناشى مى‌شود. انگیزه‌هاى ناآگاهانه براى خود پرسش شونده، اغلب شناخته شده نیستند؛ زیرا براى او خیلى سخت و تحمل‌ناپذیر است که انگیز‌ه‌هاى خود را به‌درستى نشناسد و لذا فرد یاد شده در اینجا نوعى دلایل ”اختراع“ مى‌کند یا به نوعى استدلال دست مى‌زند (انگیزه‌هاى صحنه‌ای). در چنین مواردى فرد عمل کننده (و مورد پرسش قرار گرفته) اغلب بیان‌کننده انگیزه‌هائى است که از فحواى آنها او مى‌پندارد که آنها:

– ”روشن و سهل الوصول“ هستند، یعنى از طرف دیگران بدون اشکال فهمیده مى‌شوند.

– ”عاقلانه“ هستند، یعنى از طرف دیگران این انگیزه‌ها خردمندانه تلقّى مى‌شوند.

– ”از لحاظ اجتماعى مطلوب“ هستند، یعنى از سوى دیگران و از بعد اجتماعى قابل قبول هستند.

در اینجا باید ابتدا دید که وضع ارتباطات در پرسشگرى از طریق رسانه زبان میانجى واقع مى‌شود و نیز پرسش‌هاى معرفتى (Kognitive Hülsen) خاص در معناى راهبرد‌هاى استدلالى را آماده‌نگه مى‌دارد. به دیگر سخن آیا زبان به منزله یک رسانه گروهى در نحوه استدلال و ساخت و پرداخت آن اثر مى‌گذارد؟ از طریق شیوه بیانى و زبانى یک پرسش و باز قوى‌تر و شدیدتر، از طریق تعیین دسته‌بندى پاسخ‌ها، پرسش‌ شونده به سوى ”راه‌هاى معرفتی“ خاص و معین (Kognitive Schienen) رانده مى‌شود به‌طورى که نمى‌تواند خود را از زیر فشار آن رها کند و این مسیر تحمیل شده را قطع کند.

علاوه بر این راهبرد عاقلانه شدن ـ که فروید و فیرکانت آن را این‌طور نامیدند ـ چنین اثر مى‌گذارد که پرسش ‌شونده ترجیح دهد پاسخ‌هائى بدهد که براى او به نوعى خردمندانه و عاقلانه تلقى مى‌شود. این گرایش تحریف شده از این لحاظ معتبر است که انسان به‌طور عام (چه نزد خود و چه نزد دیگران) از ته دل راضى نیست قبول و اعتراف کند که غیرعاقلانه یعنى عاطفى و تحریک شده، رفتار مى‌کند به‌ویژه اگر خود را حامل و ناقل تفکرى خردمندانه بداند و خود را به اجراء آن تفکر ملزم و موظف شمارد و براى خود نفشى قائل شود (مثلاً مدیر خرید).

شیوه و اسلوب کاربرد جواب در این گرایش وجود دارد که پاسخ‌هاى اجتماعى مطلوب (Sozial Erwünschte = Social Desirabillity) داده شود. این موضوع وقتى مصداق دارد که رفتار خود را هماهنگ با ضوابط و هنجارهاى معین انجام دهد و خود را حتى‌المقدور مثبت نشان دهد. به این ترتیب مثلاً پرسش شونده انگیزه خود را از خرید اتومبیلى که ترجیح مى‌دهد، دلایل امنیتى نام مى‌برد و برعکس به زحمت حاضر است دلایل حیثیتى را ذکر کند در مورد پرسش: ”چند بار لباس‌هاى زیر خود را عوض مى‌کنید“ عیناً همین نوع گرایش تحریف شده را بروز مى‌دهد کما اینکه در مورد پرسش مربوط به مسائل کاملاً خصوصى نیز این‌طور رفتار مى‌کند که در حقیقت نوعى خودسانسورى است (آنچه در عین‌حال به‌عنوان شناخت یک ضابطه محسوب مى‌شود، به نوبه خود ممکن است از طریق جریان یافتن آن در انظار عمومى و علنى شدن توسط نتایج پرسش‌ها القا شود).

از این گذشته از جمله واقعیات مطلوب اجتماعی، این مورد نیز شمرده مى‌شود که درباره قضایاى مورد پرسش، اصلاً نباید عقیده و پندارى داشت؛ از همین رو برداشتى مصنوعى از راه اثر مطلوبیت اجتماعی، ایجاد مى‌شود. همچنین نشان داده مى‌شود که پرسش شونده‌ها پیوسته ـ هر چند مفهوم واقعى یک پرسش را به‌طور کلى نفهمیده باشند ـ با تأکید و اصرار، خود را موافق آن نشان مى‌دهند و باز تابشان مثبت است.

مشاهده

مشاهده یعنى ”دریافت هدفمند و هدفدار محیط از طریق ارگان‌هاى حواس (تنها از طریق دیدن نیست) و ثبت و ضبط این دریافت‌ها به صورت واحد‌هاى اطلاعاتى ـ به نقل از آتس لاندر ـ Atteslander، ۱۹۹۱، ص ۱۴۴).

در اینجا تقسیماتى در موضوع وجود دارد. عمل مشاهده ممکن است کم و بیش منظم و طبق برنامه یا نامنظم و غیرمدوّن انجام گیرد. عیناً مثل پرسشگرى که گزینش و انتخاب پرسش‌ها و نوع تکنیک‌ سؤال کردن از طریق تئورى رهبرى‌کننده و اجراء‌کنندهٔ تحقیق معین و مشخص مى‌شود، این موضوع در مورد مشاهده آماده شود و سپس انجام گیرد و اینکه چه چیز معیارهاى انتخابى باید باشند که براساس آنها مشاهده آماده شود و سپس انجام گیرد و اینکه چه‌ چیز اصولاً باید مورد استفاده قرار گیرد؟ از آنجا که فرآیند دریافت و ادراک همیشه در پرتو کم و بیش آشکار بیان شده نظریه‌ها (همچنین تئورى عامیانه یا تئورى روزمره) جریان مى‌یابد لذا حداقلى از برقرارى سیستم هماهنگ و منظم به نوعى براى مرحله مشاهده لازم و جزء لاینفک آن است. در اینجا سیستمى موجودیت و تحقق مى‌یابد که از روى عادت و رسم جاری، برحسب واحدهاى معنى مشاهده کار خود را محدود کند: این واحدها نیز جزء آن قسمت از عناصر تشکیل دهنده یک جریان اجتماعى هستند که خود باز به منزله کوچک‌ترین واحدهاى تحلیل رفتارى در نظر گرفته مى‌شوند (مثلاً افراد، مراحل اجرائى یک رفتار، وضعیت‌ها و تاریخ فرعى ـ Episoden).

برحسب ساخت‌پذیرى و ساخت‌گیرى بین مراحل مشاهده ساخت گرفته (یا استاندارد شده) و مشاهده ساخت نگرفته (یا غیر استاندارد) فرق گذاشته مى‌شود. براى ساخت‌پذیرى وسیع و مفصل، از عینیت‌پذیرى عملى و ارزشیابى نتایج سخن گفته مى‌شود. از طرف دیگر با محدود بودن ساختارى محیط، آن قسمتى را محدود مى‌کنند که در شرایط عادى ممکن است به‌طور اضافى مشاهده شود. لذا مى‌توان احتمالاً به‌طور دو مرحله‌اى حرکت کرد و پیش رفت، به‌طورى که در آن اولین گام در راه تبیین ابعاد مهم مشاهده برداشته شود که پیوسته بر یک طرح اولیه (شِما یا شکل واره) تئوریک کم و بیش روشن مبتنى باشد.

طرح اولیه معروف مشاهده‌اى از این دست از بالس (Bales) است. که در سال ۱۹۵۰ آن را براى تحلیل گفتگو‌ها و مباحثات گروهى طراحى کرد (چگونگى نماى مشاهده بالس ۱۵۴ ، ۱۹۵۶). مشاهده‌کنندگان در این نما ـ هر کدام البته جداگانه ـ بیانات و عکس العمل‌هاى شرکت‌کنندگان را برحسب معیارهاى طرح از قبل مقوله‌بندى شده ثبت و ضبط مى‌کنند. در این زمینه آنچه مورد علاقه بالس است و به‌ویژه به ‌صورت مکانیسم‌هاى راه‌گشاى مسائل گروه‌ها به‌کار گرفته مى‌شود این است که میان دو قلمرو، تفکیک قائل مى‌شود: یکبار او مراحل برهم کنشى‌ را جدا مى‌کند که براى غلبه بر طرح وظایف لازم است و بار دوم برهم‌کنشى‌هائى را که به نوعى جوّ و فضاى درون گروهی؛ یعنى جوّ اجتماعى ـ عاطفى به هنگام گفتگو و مباحثه مربوط است، در برمى‌گیرد.

معیار دوم مربوط است به تفاوت بین مشاهدات ”آشکار و پنهان“. در مورد مشاهدات علنى و آشکار، فرد مورد مشاهده مى‌داند که او مشاهده مى‌شود حتى اگر در طول زمان، کم و بیش ”فراموش شود“. مشاهده پنهان و پوشیده اغلب در آزمایشگاه انجام مى‌گیرد؛ مثلاً از طریق آیینه مخصوص انعکاش یک‌طرفه. مشاهده پوشیده وقتى است که فرد مورد مشاهده از مقاصد مشاهده کننده بى‌اطلاع است و نمى‌داند براى چه مورد مشاهده قرار گرفته است.

معیار سومِ تفکیک عبارت از این است که بین شرکت‌کرده‌ها و شرکت‌ نکرده‌ها در مشاهده تفاوت قائل شوند. در مورد طرح مقدماتى بالس و شیوه عمل او در این تفکیک، مشاهده کننده در حادثه مورد مشاهده شرکت نمى‌کند و به هیچ‌وجه نیز نفوذى بر مرحله تعامل ندارد. در مورد شرکت‌کنندگان در مشاهده باز باید تفاوت قائل شد که آیا مشاده کننده به نقش خود آشنا و واقف است یا نه و آیا او در فرآیند مشاهد نقش فعالى برعهده گرفته است یا نقش مشاهده کنندگى او محدود شده است و غیره….

نماى ۱۲ چگونگى نماى مشاهده بالس (۱۵۴، ۱۹۵۶)

مثال معروف براى مشاهده شراکتى از وایت Whyte، ۱۹۷۱ است به این شکل که او خود را داخل محیط جنایتکاران فرض کرد و تحلیل کلاسیک خود را درباره جوامع زیززمینى (Streer Orner Society) تهیه و منتشر نمود. تحلیل‌هاى متعدد دیگرى از این نوع بیشتر از محیط رفتار انحرافى سرچشمه مى‌گیرند؛ از جمله مشاهدات شراکتى در سالن‌هاى دادگاه‌ها، زندان‌ها، آسایشگاه‌هاى سالمندان و معلولان، در گروه‌هاى همجنس‌باز فاسد و غیره … .

صرف‌نظر از ابزار مشاهده ـ فى‌المثل طرح مشاهده تنگ و محدود یا کنج و منحرف و برنامه‌ریزى غلط مربوط به ساعت کار و غیره ـ مى‌توان در اینجا منابع خطا را برعهده مشاهده کننده یا مشاهد شونده گذاشت و آنان را مقصر دانست. آثار مشاهده شونده تقریباً وقتى وجود دارد که فرد مورد آزمایش تحت‌تأثیر مشاهده جور دیگرى رفتار کند (و خود را عاقل‌تر، هوشمند‌تر، آماده‌تر به‌کار و غیره …. نشان دهد). تا آنجا که مى‌توان گفت مشاهده غیرعلنى و مخفى به منزله رفتار غیرقابل بارتاب، مطمئن‌تر خواهد بود.

آثار مشاهده کننده (یا مشاهده‌گر) به‌ویژه وقتى آشکار مى‌شود که مشاهد‌ه‌گر از موضوع مورد مشاهده خود زیاد یا کم فاصله دارد. در فاصله زیاد حالت عینیت و بى‌طرفى ایجاد مى‌شود و با وجود این مى‌تواند این امر، نوعى کمبود احساس در شخص یا وضعیت مورد مشاهده معنى دهد به‌طورى که محتواى مشاهده، دریافت و فهمیده نمى‌شود و مشاهده فقط حاشیه یا حتى حوادث غیرمهم را نشان مى‌دهد. اما اگر فاصله کم باشد (مثلاً در چارچوب مشاهده مشارکتی) ممکن است چنین معنى دهد که مشاهده کننده به‌وسیله شرکت شدید خود یا ”منِ شراکتی“ شدید و مؤکد و به ‌وسیله احساس شدید خود، عینیت را به‌عنوان یک محقق از دست بدهد. به این ترتیب و به‌ویژه در مورد مشاهده‌گران شراکتى که به‌طور فعال در درازمدت تحقیق مى‌کنند مى‌توان نوعى ”آثار اجتماعى شدن“ را تشخیص داد، تقریباً به این نحو که مشاهده کننده تکیه‌گاه شرکت کنندگان را به‌عهده مى‌گیرد یا حداقل مى‌کوشد چنین نفشى را تثبیت کند.

اغلب تأکید مى‌شود که الزاماً فهم و تفسیر دقیق مفاهیم ذهنى به اهمیت اجتماعى عمل مشخص یا تسلسل رفتارى ( Verhaltenssequenz، ماینتز، ۱۹۷۱، ص ۸۷) به مشاهده کردن تعلق دارد. این خواست درست سبب شد که به‌ویژه از سوى مکتب تعامل‌گرائى نمادى شماى مشاهد‌ه‌اى ذره‌اى (Atomistische‌، نظیر آنچه تقریباً در مقوله‌بندى سیستم بالس به‌کار برده مى‌شود). رد شود و کاربرد ترجیح داده شده سرشار از احساس شیوه‌هاى رفتارى مشاهد شراکتی، به‌کار گرفته شود. با این شیوه ما به همان دلایل یکسانى برخورد مى‌کنیم که طرفداران شیوه‌هاى تفهمى قبلاً عرضه کرده‌اند و ما آنها را قبلاً در بخش منطق تحقیق نقادانه، بررسى کرده‌ایم. ما گفته ماینتز را تا آن حد تأیید مى‌کنیم که مى‌گوید موضوع عبارت است از: فهمیدن در عرصه ذهنى عمل علمى و این کار را بدان ترتیب عملى مى‌سازیم که اهمیت ارزش فرهنگى ( Kultutwert-Bedeutung، با عبارت و بیان ماکس وبر) عملیات در سطح عینى و واقعى مورد بررسى قرار گیرد و بتوان آنها را با این شیوه مورد توضیح و تفسیر قرار داد. فریدریش (۱۹۸۴، ص ۲۷۰) مى‌گوید: ”هر تفسیر ذهنى بى‌اهمیت خواهد ماند اگر این تفسیر با تفسیرهاى دیگر مقابله نشود، یعنى تفسیر ذهنى باید به ‌وسیله رابطه علمى و تفسیر عینى شده و استاندارد شده فرد محقق، ثابت گردد“.

تجربه

تجربه علوم اجتماعی، شیوه از پیش مسلط در روان‌شناسى اجتماعى است که براى جامعه‌شناسى اهمیت ناچیزى دارد. با وجود این تجربه تا حدى شاخص‌ترین و بهترین شیوه در قلمرو علوم اجتماعى است؛ زیرا بیش از همه علوم اجتماعى را به شیوه تحقیق آرمانى (مطلوب ـ علوم طبیعی) نزدیک مى‌کند همچنین این شیوه در حقیقت تنها شیوه‌اى است که قطعى‌ترین و جدى‌ترین تحلیل‌هاى علّى را بیان مى‌کند (رجوع کنید به: سیمرمان، ۱۹۷۲ و اشتروبه Zimmermann, Stroebe، سال ۱۹۷۸).

فرض کنیم نظم و سامان عوامل عبارت باشد از A، B، C، D، E و از آنها X ناشى شود بدین ترتیب:

A , B , C , D , E —>X

و بعداً فرض کنیم که عامل B حذف شود به‌طورى که A ،C، D، E -> Y بدین ترتیب مى‌توان نتیجه گرفت که B علت معادله X -> Y است. شرط مقدماتى آن است که بتوان Eو A، C،D و عوامل ممکن دیگر U۱، U۲ …. Un را ثابت نگه داشت. این شرط ثبات مى‌تواند در تجربه آزمایشگاهى تا حد زیادى در نظر گرفته شود و مورد کنترل و نظارت قرار گیرد. براى مقصود کنترل و نظارت، روش‌هاى زیر به‌کار مى‌رود:

– ثابت نگه داشتن همه متغیراتى که چه مستقل و چه غیرمستقل باشند (مثلاً سن و سال، هوشمندی). – حذف کردن همه متغیراتى که مى‌توانند اختلال ایجاد کنند (مثلاً تحکم و سلطه، عوامل اختلال‌آور ارتباطى در نظام جایگیری).

– تصادفى کردن انتخاب (Randomisierung) یعنى تفکیک برحسب تصادف در گروه‌هاى آزمایشى یا گروه‌هاى نظارت‌کننده. این موضوع به درد توزیع برابر متغیرات مختل‌کننده شناخته نشده مى‌خورد.

– موازى کردن (Parallelisierung) یعنى عوامل مختل کننده را که نمى‌توان رفع کرد، به‌طور موازى و برابر در هر دو گروه توزیع کنند (البته تا آن حد که متغیرات مختل کننده شناخته شوند).

آنچه را در تجربه به‌عنوان تغییردهنده مى‌توان مشخص کرد، به‌عنوان رفتار و سلوک (Treatment) مشخص مى‌کنند. سلوک ممکن است ـ برخلاف نظم و ترتیب ذکر شده در بالا ـ در یک انگیزه اضافه شده معین، نیز وجود داشته باشد (مثلاً در افزایش پرخاشجویانه محتواى فیلم، در وارد کردن انگیزه‌هاى مجازات، در افزایش پیچیدگى وظایف).

در این زمینه مثال‌هاى محسوس بیاوریم: دو نفر از محققان به‌نام‌هاى هاولاند و وایس ( Hovland, Weissـ۱۹۵۱) اجازه دادند اشخاص مورد آزمایش آنها (Vpn) اطلاعیه‌هائى را (به صورت مقالات کوتاه) درباره چهار موضوع جداگانه (داروى آنتى‌هستامین، زیردریائى اتمی، صنایع فولاد و سینماها) مطالعه کنند. به برخى از افراد این گروه (Vpn) گفته شد که این اطلاعیه‌ها از یک فرستنده معتبر است (مثلاً مجلات تخصصى یا مجلات علمی) و به‌عده دیگر گفته شد که منبع این اطلاعیه‌ها کم‌تر معتبر است (مثلاً از مجلات مصور هفتگى نقل شده است). آنچه در این مورد تغییر مى‌کند فقط متغیر ”باورمندی“ و اعتبار است. همچنان که انتظار مى‌رود این استدلال مؤثرتر واقع مى‌شود اگر این منابع ظاهراً از یک فرستنده معتبر صادر شده و آماده شده باشد. به‌طور متوسط تقریباً ۴/۱ از همه افراد (Vpn) نظریات و برداشت‌هاى خود را با توجه به فرستنده معتبر تغییر دادند و با شرط اعتقاد کم‌تر به یک فرستنده، تنها کم‌تر از ۷ درصد آنها نظریات خود را تغییر دادند.

آزمایش این فرضیه را تأیید مى‌کند که در شرایط مساوى هر چه اعتماد به فرستند و منبع اطلاعاتى بیشتر باشد به همان نسبت بیشتر مى‌توان به تغییر در نظریات و برداشت‌هاى افراد دست یافت. براى همه (Vpn) مقصود اصلى تجربه، اغلب مبهم و پنهان مى‌ماند. اینک مثال دیگرى در مورد تجربه میل‌گرام (Milgram): افراد Vpn قبلاً به اشتباه انداخته شدند و این موضوع بدین صورت بود که کوشش شد تأثیر مجازات را (به‌ وسیله شوک‌الکتریکی) بر نتایج آموزشى و درسى تست کنند. در حقیقت موضوع عبارت بود از پیدا کردن این مطلب که تا چه حد اشخاص با مجازات شدنشان (از طریق توزیع متفاو قدرت شوک‌هاى الکتریکی) به جابه‌جا کردن و واگذارى مسئولیت خود به افراد مقتدر آماده و حاضر تن مى‌دهند (هر چند آنان مى‌توانستند بازتاب‌هاى دردناک شاگردان مورد آزمایش خود را به روشنى ثبت و ضبط کنند).

در اینجا نیز به هنگام آزمایش ممکن است یا ”آثار افراد تحت آزمایش“ و یا ”آثار آزمایش کنندگان“ نتایج را به صورت غلط و خطا در آورند. همه افراد (Vpn) انگیزه‌ها متفاوتى دارند (مثلاً دل مجرى آزمایش را به ‌دست آورند) و یا فرضیه‌هاى متفاوتى درباره هدف تجربه دارند (مثلاً بونگارد ـ Bungard، ۱۹۸۰ مى‌گوید افراد مورد آزمایش ”خوب“ اصلاً نمى‌اندیشند). آثار مترتب بر مجرى آزمایش مى‌تواند از جمله به صورت تقویت رفتار معینى تجلى کند، رفتارى که موجب استقبال و خوشامد تصویر هدف در ذهن محقق مى‌شود. این آثار و همچنین مشکلات موجود بر نظارت و کنترل متغیرهاى اوضاع، خود موضوع ”تحقیق ساختگى و مصنوعى ـ Artfaktforschung“ مى‌بشد که به موجب آنها باید پیدا کنند و دریابند که کدام نتایج تحقیق منظم و کدام فقط محصول مصنوعى و ساختگى شیوه تحقیق است.

تفاوت مهم دیگرى که وجود دارد توفیر بین تجربه‌ آزمایشگاهى و تجربه میدانى است. مزایاى تجربه آزمایشگاهى روشن است. از طریق ایجاد وضعیت مصنوعى مى‌توانند متغیر‌هاى خاصى را دقیقاً کنترل کنند یا به عبارت دیگر آنها را دستکارى کنند. شیوه‌هاى خاص اجازه مى‌دهند تا بعداً مناسبات و روابط بین چندین متغیر مستقل یا غیرمستقل را ارزیابى کنند. تسلّط و سیطره وضعیت و نظارت بر عوامل بزرگ نفوذى ممکن، تجربه آزمایشگاهى را به‌ صورت ابزار و روشى فوق‌العاده مطمئن ”داخلی“ و کم‌تر مطمئن ”خارجی“ در مى‌آورد. در تجربه‌ میدانى جریان برعکس است. در اینجا در واقع با یک وضعیت تقریباً نزدیک به زندگى سر و کار داریم و قابلیت تعمیم نتایج، اعتبار احکام را بالا مى‌برد. از طرف دیگر متغیرها کم‌تر قابل تسلط هستند و رابطه علّیت مورد جستجو در شرایطى جنجالى زیاد از میان مى‌رود. همین امر قطعیت داخلى تجربه میدانى را کاهش مى‌دهد.

اشاره به تحقیق مصنوعى و ساختگى و ایراد به مصنوعى بودن تجربه آزمایشگاهى و همچنین فقدان قابلیت انتقال نتایج به شرایط زندگى روزمره اخیراً قیود و شروط شدیدى در امر تجربه علوم ایجاد کرده‌اند، به علاوه این شیوه غیرمناسب و مختص علوم طبیعى شناخته شده است. ما هم با آیرل (Irle ـ در سال ۱۹۷۵) هم عقیده‌ایم که فقط معایب تجربه‌ اغلب روى‌هم‌رفته در شرایط مصنوعى آزمایشگاهى دیده مى‌شود. موضوع مصنوعى بودن به هیچ‌وجه نشانه لازم و حتمى آزمایش‌ها نیست. (رجوع کنید به: اوپ، ۱۹۷۶، و فریدریش، ۱۹۸۴). بلکه بیشتر محدودیت‌هاى آزمایشگاه به تدریج برطرف مى‌شود (تا آن تجربه به صورت تجربه میدانى درآید). همچنین اشاره به پیچیدگى واقعیت که به ‌وسیله مقدارى متغیر محدود، نباید آن را به تصویر کشید، در نظر ما بیشتر به‌عنوان توضیح ورشکسته و بى‌اعتبار کوشش‌هاى علمى به‌نظر مى‌آید. واقعیت کلاً امکان مى‌دهد تا مقدار معینى از متغیرها را به حد کافى توصیف کنند و توضیح دهند و این امر سرانجام فقط به اینکه متغیرهاى مهم را تا چه حد پیدا کنند، بستگى دارد.

نکات ضعف مراحل اجرائى تجربى غالباً نباید تقصیر تجربه به منزله شیوه تحقیق باشد، بلکه تقصیر فرضیه‌هاى اجرائى و رهمنودى تحقیق است. اغلب فرضیه‌ها حتى طرحشان قابل تعمیم نیستند، یعنى آگاهانه به شرایط روزمره مربوط نیستند یا اینکه برخى از فرضیه‌ها ناشناخته یا تاریک و مبهم هستند (رجوع کنید به: اوپ، ۱۹۷۶)؛ یعنى هیچکس نمى‌داند که چه‌چیز باید تست شود. اغلب نظام تجربى ”افسانه‌وار“ خود به صورت هدف غائى تحقیق در مى‌آید و تنایج به ‌دست آمده قبل از همه در خدمت تولید قرار مى‌گیرد، چنانکه تجربه‌گران موضوع را ساده انگاشته و به سهولت مى‌گویند ”حالا فهمیدم ـ Aha-Effekten“؛ مثلاً نگاه کن اینجا! چگونه انسان‌ها به راحتى اجازه مى‌دهند فریب بخورند! اغلب فرضیه‌هائى که مدت طولانى تست شده‌اند مدام مورد تست قرار مى‌گیرند (راهبرد سى‌سیفو ـ Sisyphoـ یا استراتژى بیهوده) و این چیزى است که پیشرفت ما را در زمینه شناخت به معناى اهمیت تئوریک آن تقویت نمى‌کند.

اما این ملاحظات انتقادى به هیچ‌وجه علیه تجربه به منزله شیوه تحقیق سخن نمى‌گویند، بلکه بیشتر بر این خواست تأکید مى‌ورزند که در تحقیق مبتنى بر تئوری، کار کنند و در چارچوب تجربه آزمایشگاهى در درجهٔ اول آن فرضیه‌هائى را مورد آزمون قرار دهند که نه فقط به وضعیت آزمایشگاه مربوط مى‌شوند ـ که در غیر این‌صورت تحقیق واقعاً غیر واقع‌گرایانه خواهد شد ـ بلکه این فرضیه‌ها وضعیت زندگى واقعى روزانه را در برمى‌گیرد. به‌علاوه کسى که محدودیت‌ها و نکات ضعف تجربه آزمایشگاهى علوم اجتماعى را مورد شکوه و شکایت قرار مى‌دهد باید خود به روشنى دریابد که اصولاً شاهراهى (Königsweg) در تحقیق نیست، زیرا روش‌هاى تحقیقى دیگر هم نقایض خود را دارند. انتقاد بر شیوه‌هاى کار و ارزیابى نکات ضعف و قوت آنها، کارى مفید و بر حق است، اما هیچکس نباید با توجه به مسئله قضیه ”مى‌خواست ابرو را درست کند چشمش را کور کرد“ و ”خوب و بد را با یک چوب راند“ و تقریباً با این خواست، اکنون پس از شکست شیوه‌هاى عینى به روش‌هاى ذهنى خود اطمینان کند.

سایر شیوه‌هاى تحقیق

در سطور زیر شیوه‌هاى دیگر را مورد بحث قرار مى‌دهیم که البته در چارچوب تحقیق جامعه‌شناسى کم‌تر مرکزیت و اهمیت محورى دارند با وجود این براى طرح مسائل چندى داراى اهمیت فوق‌العاده‌اى هستند. در اینجا ابتدا از تحلیل محتوا نام برده مى‌شود (که آن را تحلیل داورى‌ها، تحلیل اهیمت یا تحلیل اسناد نیز مى‌نامند). این نوع تحلیل عبارت است از: روش تحقیقى که باید در خدمت توصیف منظم و سیستماتیک محتواهاى اسناد خاص باشد. براى اینکه به اطلاعات کافى براى هر محتوا برسند لازم است که از لحاظ تئورى قبلاً به‌کار ساختارى دست بزنند تا از طریق گزینش‌هاى مناسب عناصر تشکیل دهنده هر محتوا به‌طور کلى به نتایج مهم برسند. اتفاقاً فقدان زمینه‌سازى در این روش و عمل تحقیق اغلب مورد شکایت قرار مى‌گیرد. در حالى‌که روش تحلیل محتوا براى تحقیق رسانه‌هاى گروهى و براى علوم سیاسى خیلى مهم و مرکزى است، این شیوه در چارچوب جامعه‌شناسى قبل از همه در تحلیل‌ەاى تاریخ اجتماعى مقایسه‌اى به‌کار مى‌رود (مثل تحلیل‌هاى مقایسه‌ای، تاریخى ـ اجتماعی).

گاه‌گاه اینچنین شیوه‌هائى مثل مصاحبه‌هاى گروهى و جامعه‌سنجى (Soziometrie) نیز به منزله روش‌هاى متکى به خود و مستقل معرفى مى‌شوند. با وجود این هر دو، اشکال ویژه‌اى از شیوه پرسشگرى هستند. در جامعه‌شناسى که موره‌نو (Moreno) آن را وضع کرد هدف عبارت است از: پرسشنامه‌هائى (یا مشاهد‌ه‌هائی) که هیجانات و عواطف مثبت یا منفى در برابر اشخاص را به شیوه نمودارهاى هندسى بیان کند (و اسم آن را ”سوسیوگرام“ مى‌گذارند ـ براى آشنائى بیشتر با تحلیل محتواء مراجعه کنید به مقاله آقاى‌دکترفیروز توفیق در کتاب آگاه، جلدو اول م). طرح پرسش‌هاى تقریباً از این قرار است: ”با چه کسى شما بیشتر میل دارید کار کنید یا اوقات فراغت خود را سپرى کنید یا با هم هم‌منزل باشید؟“ و غیره (و یا با چه کسى مایلید کم‌تر…) این شیوه تحقیق درباره ساختار هیجانات (Affektsruktur) گروه مهم‌ترین اطلاعات را مى‌دهد و روشن مى‌سازد که ستارگان انتخاباتى که مظهر وحدت آراء هستند، کجا و افراد خارج از گروه کجا قرار دارند؟

از طرف دیگر مصاحبه‌هاى گروهى نیز با اشکال زیادى امکان‌پذیرند. یک تعبیر جزئى در شیوه پرسشگرى جداگانه از اعضاء گروه با حضور دیگران صورت مى‌گیرد. آثار گروهى ممکن (مثلاً فشار براى ایجاد هماهنگى و همنوائى با گروه) مى‌تواند به‌طور اخصِّ بر حسب موضوعات تقسیم و مشخص شود. مصاحبه گروهى ممکن است در عین‌حال به این ترتیب گسترش و تکامل یابد که در تشکیل عقیده و نظریه واحد یا در عین‌حال به این ترتیب گسترش و تکامل یابد که در تشکیل عقیده و نظریه واحد یا در راهگشائى معضلات معین و خاصى نقش داشته باشد. در مورد اخیر به شیوه کم و بیش دقیق هدف‌ها از گفتگوى گروهى سخن گفته مى‌شود. به‌عنوان شیوه راه‌حل علمى مسائل، شیوه مذکور منطبق است با درجه‌بندى کارشناسى (Experten-Rating) و به‌عنوان شیوه تصمیم‌گیرى علمی، این شیوه در چارچوب فرآیند‌هاى تصمیم‌گیرى مشارکتى به‌کار برده مى‌شود. با این شیوه انسان یا به مزیت فعالیت و کارائى گروه علاقه نشان مى‌دهد ـ البته تا آن حد که این کار با طرح مسائل و ترکیب گروه موجود به‌طور کلى ممکن باشد ـ و یا به پذیرش بهتر نتایج تصمیمات توسط اعضاء گروه.

یک وجه خاص مصاحبه گروهی، مصاحبه‌اى است که اصطلاحاً بازى نقش‌ها را توصیف مى‌کند، بدین صورت که هر عضو گروه ـ اغلب در ارتباط با یکدیگر ـ نقش مشخصى را به‌عهده مى‌گیرد. هدفگیرى‌‌هاى این روش متفاوت هستند گاهى این هدف‌ها یا فرد محور و فردمدارى (Indivduenzentriert) است که در آن توانائى و قابلیت هر فرد در ارتباط با نقش معین یا انتظارات مشخصّى که از آن نقش مى‌رود مطرح مى‌شود و یا اینکه این هدف‌ها گروه محورى و گروه‌مدارى (Gruppenzentriert) هستند، بدین صورت که نتایج معین به منزله بیان نوعى نقش‌هاى گوناگون در یک فرآیند‌ گروهى به منصه ظهور مى‌رسد. با این شیوه تقریباً مسائل و راهگشائى ممکن مسائل به‌وسیله موضوع‌گیرى له و علیه یا توزیع وسیع‌تر نقش‌ها در خطوط مشخص و روشن به ‌دست مى‌آید. این نوع وانمود شیوه عمل تحقیق (Simulationsverfahren) در همه جا به‌کار مى‌رود یعنى آنجا که نقاط اتکاء متفاوت یا وضعیت‌هاى گوناگون با یکدیگر برخورد ‌کنند (مثلاً شیوه عمل هدایت یا تصمیم‌گیرى‌هاى مدیریتى و غیره). همچنین گاه‌گاه بازى نقش‌ها به‌کار گرفته مى‌شود تا دیدگاه معینیّ از نظریه‌ نقش‌ها دنبال شود ( که براى این موضوع باید به مبحث موضوعات اصلى جامعه‌شناسى – نقش‌هاى اجتماعى مراجعه کرد – مثلاً بر عهده‌گیرى نقش‌ها، همدلى Empathie ـ، تعهد نقش‌ها Rollenegagement ـ، و غیره.)

در حالى‌که گفتگو درباره گروه‌ها و بازى نقش‌ها بیشتر موقعیت ارزشى بسیار محدود و غیرمتقسیمى در چارچوب شیوه‌هاى تحقیق علوم اجتماعى دارد، آن شیوه که از آن با عنوان درجه‌بندى کارشناسى یاد شد در وجوه متخلف خود اهمیت بسیار دارد. اغلب در ابتداء تحقیق تجربى تصمیم‌گیرى ارزشى گروه کارشناختى وجود دارد آن هم در این‌باره که باید چه شیوه‌هاى تحقیقى را برگزید یا طرح تحقیقاتى چگونه باید دیده شود؟ چه شیوه‌هاى مشابهى را باید در تحقیق مداخله داد؟ چه معیارهاى طبقه‌بندى شده‌اى باید انتخاب شود؟ و غیره….

با وجود این فعالیت کارشناسان مى‌تواند حوزه و قلمرو وسیع‌ترى را در برگیرد. این شیوه مى‌تواند به‌طور مکرر به منزله کار جانشین شونده یا تکمیل کننده یا اعتبار دهنده براى مطالعه تجربى ـ کارى به‌نظر آید. مثلاً اگر یک مسأله سیاسى ـ عملى در ساخت تقویتى نیروى هسته‌اى وجود داشته باشد، در این‌صورت نمى‌توان بدون کمک و اتکا به کارشناسان ـ که در اینجا اکثراً نه فقط جامعه‌شناسان، بلکه قبل از همه فیزیکدانان، تکنسین‌ها، اقتصادانان، زیست‌بوم شناسان و غیره ـ کار را به سامان رساند. پرسشنامه نمونه‌اى در میان مردم یک کشور یا یک بخش از کشور (مثلاً شهرستان) برداشت‌ها و نظریات معینى را درباره نیروى هسته‌اى آشکار مى‌سازد که تصویر عقاید عمومى را مشخص مى‌کند.

دیدگاه دیگر اینکه از طریق راه‌هاى تجربى معمولى آگاهى از دلایل واقى پشت پرده ممکن نیست؛ مثلاً احتمال دارد در تحقیق درباره برداشت‌ها و نظرگاه‌ها، تردید‌هاى مهمى بروز کند؛ از جمله اینکه اشخاص تا چه حد برداشت‌هاى حقیقى خود را حتى اگر زیر فشار خواست‌هاى اجتماعى قرار داشته باشد، آشکار مى‌کنند یا اینکه آیا آنها به دلایل حقیقى عمل و کردار خود، اعتراف مى‌کنند تا آن حد آنان دلایلى را در واقع مى‌شناسند یا درباره آنها شناخت دارند؟ نمایندگان شاخه‌اى از روانشناسى که در حد بسیار زیاد به مطالعه نفس یا خودپائى و سیر انفس (Introspektion) باور دارند، دیگر به یافته‌هاى تجربى تکیه نخواهند کرد و آنها را تنها با عنوان سطحى بودن مشخص و مطرح مى‌کنند. این ایراد که نمى‌شود با شیوه‌هاى معمول تحقیق تجربى علوم اجتماعى تا مرکز درونى موضوع جلو رفت، پیشرفت و پیشروى روش‌هاى تأویلى را توضیح مى‌دهد که با آنها مسائل دیگرى مورد بحث و گفتگو قرار مى‌گیرد.

اگر موضوع یا قضیه مبهم و خیلى پیچیده‌اى مورد بحث قرار گیرد از وجود کارشناسان نمى‌توان چشم پوشید مخصوصاً از لحاظ در نظر گرفتن تحول اجتماعی. براى مثال هیچ‌کس نمى‌تواند به‌درستى بداند که واقعیات اجتماعى در سال ۲۰۱۰ چگونه دیده خواهند شد؟ هیچ‌کس نمى‌تواند دقیقاً پیشگوئى کند که چه نتایج اجتماعى از به‌کار بردن وسایل ارتباطى جدید حاصل خواهد شد؟ هیچ‌کس نمى‌تواند دقیق معین سازد چه نتایج و پیامدهاى اقتصادى و اجتماعى از تهاجم میکروالکترونیک ایجاد خواهد شد؟

براى اینکه به این پرسش‌ها حداقل نزدیک‌تر شویم شیوه تحقیقى خاصى به‌نام ”شیوه دلفى ـ Delphi-Methode “ تکامل یافته است. در این شیوه کارشناسان در مراحل مختلفى درباره ارزیابى و تخمینشان از وضعیت تحقیق، مورد پرسش قرار مى‌گیرند که در هر یک از این مراحل پرسش‌هاى جدیدى مطرح مى‌شود و اطلاعات به ‌دست آمده از مرحله قبلی، مورد بررسى قرار مى‌گیرد؛ به‌طورى که بحث و گفتگو پیوسته پیرامون دیدگاه‌هاى متضاد و باقیمانده، متمرکز مى‌شود. شیوه دیگر همان است که آن را اصطلاحاً سناریوى نوشتنى (Szenario-Writing) مى‌نامند که در آن نتایج ممکن در مراحل اولیه متفاوت (یا ققدان عمل سیاسی) مى‌بایستى در نوعى سناریو (فیلمنامه) توصیف شود. اینکه مقصود فرعى و جنبى این چنین سناریوهائى توضیح داده شده یا نشده، اغلب بستگى به این دارد که نیروهاى سیاسى آزاد مى‌شوند که بتوانند پیشرفت اشتباهات ممکن را کنترل کنند. با این نوع سناریوها اغلب کم‌تر ارزش پیش‌بینى شده خواهند داشت و بیشتر نوعى پیش‌بینى و آینده‌نگرى خود ویرانگر (Self-Destroying-Prophedy) خواهند بود. انسان امیدوار است که نتایج یاد شده بروز نکند.

با توقعات گسترده‌تر و بیشتر، شیوه تحقیق گفتگوهاى انتقادى مى‌کوشد حق انتخاب و امکان دیگرى را در مورد تحقیق تجربى اجتماعى شرح دهد. در فرآیند‌‌هاى گفتگوئى فارغ از نفوذ و سیطره و سلطه، مى‌بایستى میان متخصصان (مثلاً جامعه‌شناسان) نظریات موافقى فى‌المثل درباره ”جامعه به منزله یک کلیّت “ یا ”مشروعیت ضوابط و هنجارهاى اجتماعی“ یا ”خط سیرهاى تکاملى پیمودنی“ تحقق یابد. به‌ وسیله چنین شیوه‌هائى مى‌باید حداقل درون ذهنیتى محدود برقرار و حفظ شود. صرف‌نظر از آن ـ منطبق و متناسى با همه یافته‌هاى گروهى پویا ـ که به‌نظر مى‌رسد. کمال مطلوب گفتگوى آزاد و فارغ از سلطه، یک رؤیا و خیال باشد این طرح شیوه تحقیق مى‌تواند فقط وقتى معنى‌دار باشد که انسان حاضر شود حدود بین احکام موضوعى و احکام ارزشى را رها و از نوعى جامعه‌شناسى هنجارمندانه دفاع کند. اتفاقاً چنین توقعاتى از شیوه رفتار پیشین، وقتى وجود خواهد داشت که ضوابط و مقرراتى برابر رفتارها و عملیات ارائه شود و مسائل مربوط به مشروعیت کار حل گردد، اما این پرسش همچنان باقى مى‌ماند که چه کسى مى‌خواهد در چنین شوراى ”برگزیدگان“ خود را به‌صورت نماینده آن ببیند.

در مرحله ایجاد تصمیم‌گیرى سیاسى ابتدائی، اخیراً به اصطلاح سلول‌هاى برنامه‌ریزى ( Planungzelle ـ به گفته دینل ـ Dienel) به‌کار گرفته مى‌شود که در حقیقت کوشش مى‌کنند به نوعى ”تأیید به شهروندان ـ Bürgergutachten“ دست یابند. با این کار شهروندان تا حدودى براساس ضرایب و ارقامى مؤثر برگزیده مى‌شوند و با کارشناسان به بحث و گفتگو مى‌نشینند تا له و علیه آن جبهه‌گیرى کنند. پس از آن گفتگوى گروهى ژرف‌یاب با این هدف دنبال مى‌شود تا به‌طور آزمایشى تصمیمات پخته گرفته و برقرار شود. به این ترتیب دیده مى‌شود که به چه میزان نظریات سیاسى مهم از طریق تغذیه اطلاعات لازم، تغییر مى‌کند. صرف‌نظر از برخى مسائل روشى ـ که به‌ویژه با فرآیند‌هاى پویائى گروهى خاص و معین سر و کار دارند ـ و هیچنین صرف‌نظر از این واقعیت که در اینجا از روش‌هاى عملى مؤثر و نمونه‌اى سخن گفته نمى‌شود، سلول‌هاى برنامه‌ریزى مى‌توانند اندیشه کلى درباره شیوه تصمیم‌گیرى نزدیک به شهروندان که مسلماً مزایائى هم داشته باشند، ارائه کنند.

ما با سلول‌هاى برنامه‌ریزى اکنون در جوار یک سرى روش‌هاى عملى قرار داریم که امروز درباره آنها با عنوان ”تحقیق کنشى ـ Aktionsforschung“ اغلب با ادعاهاى برترى‌طلبانه ـ بحث و گفتگو مى‌شود. این موضوع در اصل عبارت است از اهمیت دادن بین قلمرو تحقیقى و عملى و به‌ویژه در درجه اول در قلمرو عمل (مثلاً در کار اجتماعی) باید مورد بررسى قرار گیرد. دانشمند در عین‌حال بیشتر محقق دگرگون‌ساز است. تحقیق در تبادل با مراحل اولیه عمل، طرح‌ها و زمینه‌هائى به‌ دست مى‌آورد (مثلاً در قلمرو و موادمخدر، زمینه‌هائى مى‌یابد که در آنها بر هم کنشى‌هاى مداوم با تشخص‌ها و معالجات مناسب باید ممکن شود). آنچه در اینجا انتظار مى‌رود نتیجه و فایده‌اى است که به‌عمل نزدیک و از نظر نفس رفتار مهم باشد و از طریق زایل و محو شدن فاصله حساس و بحرانى به ‌دست آید. همین امر ذهنیت درونى (Intersubjektivität) افراد را تضمین مى‌کند. این محوشدگى فاصله هنوز هم اهمیت بیشترى از آنچه در مشاهده شراکتى ایجاد مى‌کند دارد؛ زیرا در اینجا همزمان یراى تحقیق اشتغال و کاربرى مضاعف (Doppelten Engagement) وجود دارد. این امر به هیچ‌وجه با این واقعیت رابطه‌اى ندارد که دانشمندان مى‌توانند به‌صورت ایفاگر نقش کارورز تجربه کننده نیز درآیند و به آن وادى سوق داده شوند یا اینکه گاهى ”باید“ به این‌صورت در آیند. آرى خواست‌هاى روش تحقیق عملى چیزى جز خواست‌هاى عملى صرف است.


قیمت: 100 تومان